دعای فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن
صلواتک علیه و علی ابائه
فی هذه الساعة و فی کل ساعة
ولیا و حافظا وقاعدا و ناصرا
و دلیلا و عینا حتی تسکنه
ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
برحمتک یا ارحم راحمین
هیچوقت برای تازه شدن دیر نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن
صلواتک علیه و علی ابائه
فی هذه الساعة و فی کل ساعة
ولیا و حافظا وقاعدا و ناصرا
و دلیلا و عینا حتی تسکنه
ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
برحمتک یا ارحم راحمین
اى آب فرات ازکجا میایى ؟
ناصاف ولى چه با صفا میایى ،
خودرا نرساندى به لب خشکین حسین ،
دیگربه چه رویى به کربلا میایى ... !
پیرمرد همسایه ما
فقط الزایمر داشت
دیروز
بیخود شلوغش کرده بودند
او فقط یادش رفت از خواب بیدارشود ... !
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند.
دیگر گوسفند نمی درند.
به نی چوپان دل میسپارند و گریه می کنند ...!
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ،
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ،
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ،
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . . . !
آدمها فقط آدمند !
نه بیشتر ...!
نه کمتر ...!
اگر کمتر از چیزیکه هستند نگاهشان کنی آنها را شکسته ای !
اگر بیشتر حسابشان کنی ، آنها تو را می شکنند!
بین آدمها فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه با احساس ...!
دیدن هر بامداد اتفاق ساده ای نیست !
خوشایند و تکرار ناپذیر ،
گنجشکها بیخود شلوغش نمی کنند ...!
پاییز در راه است ...
فراموش نکن که برگهای پاییزی سرشار از شعور درخت اند ...
و خاطرات سه فصل را بر دوش میکشند ...
آرام قدم بگذار بر چهره ی تکیده ی آنها این برگها حرمت دارند ...
درد پاییز : درد دانستن است ...!
من به آمار زمین مشکوکم.
اگر این سطح پر از آدم است ،
پس چرا این همه آدم تنهاست ،
بیخودی میگویند که هیچکس تنها نیست ،
چه کسی تنها نیست ،همه از هم دورند ،
همه در جمع ،
ولی تنهایند !
من که در تردیدم ،
تو چطور ؟
وقتی که هیچ نداری ،
وقتی که دستهایت ،
ویرانه هایی هستند بی هیچ انتظاری ،
حتی بی هیچ حسرتی ،
دیگر چه بیم آن که تو را آفتاب و ماه ننوازند؟
وقتی میعادی نباشد رفتن چرا؟
نه !
من هرگز نمی نالم !
قرن ها نالیدن بس است !
می خواهم فریاد کنم !
اگر نتوانستم !
سکوت می کنم !
خاموش مردن بهتر از نالیدن است ... !
آفتاب من نه در مشرق است نه در مغرب ،
در مشرق نیست زیرا سالهاست ،
که از طلوعش گذشته است ،
از افق دور شده است ،
به اوج آسمان آمده است ،
درمغرب نیز نیست ،
او اهل غروب نیست ،
او خورشید بی غروب من است ...!
هیچ گاه کسی را دوست نداشته باش
چون دوست داشتن اسارت است
و اسارت انسان را به جنون می کشاند
هرگاه کسی را دوست داشتی رهایش کن
اگر به سویت باز نگشت بدان که از اول هم مال تو نبوده است ...
خدایا!
تمام گلهای آفتابگردان فقط یک خورشید دارند و با نور و مهر یک آفتاب رشد میکنند کاش تمام اندیشه ها و احساسات من فقظ با مهر تو جان میگرفتند... بر من بتاب!
گاهی یک سنجاقک به تو دل میبندد
و تو هر روز سحر؛
می نشینی لب حوض تا بیاید از راه،
از خم پیچک نیلوفرها روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است...
گاهی همه تکیه گاهایم فرو میریزد
انگاردیگرچیزی برایم باقی نمی ماند
جزاینکه بنشینموازدرختانی که دربرابرباد سرخم میکنند
انعطاف رایاد بگیرم ...
آهسته گفت:
خدانگهدارت و در را بست و رفت ...
آدمها چه راحت مسئولیت خودشان را به گردن "خدا" مى اندازند
مترسک گفت:
اى گندم تو شاهد باش مرا براى ترساندن آفریدند
اما من عاشق پرنده اى بودم كه از گرسنگى مرد...
خودت را دوست داشته باش !
برای خودت دعا کن که آرام باشی.
وقتی توفان می آید تو همچنان آرام باشی
تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.
برای خودت دعا کن
تا صبور باشی؛
آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون
کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.
برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی.
بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.
برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.
برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛
چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.
ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.
برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخر راهی را که
باید بروی خیلی طولانی است. خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی
در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛ پر از گردنه های حیران
و سنگلاخ های برف گیر است.
برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی
چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن,
به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است.
هیچ وقت خودت را به مردن نزن.
برای خودت دعا کن
که زنده بمانی .
زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!
برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت
بیشتر از چیزی که نیاز داری بخواهی.
باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.
بیداری هایی آمیخته با روشنایی ، صدا ، نور ، حرکت.
تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی.همیشه سهمت را بخواه.
و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی
بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.
برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و
نگذاری هیچ چیز ی سینه ات را آلوده کند.
برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد.
هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها
بخواه قلبت را معاینه کنند . دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را
و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!
اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت
پنجره وبه آسمان نگاه کنی . آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن .........
تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود ؛
آن وقت صدایش کن؛
به نام صدایش کن ؛
او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو می پرسد که چه می خواهی ؟؟!
تو صریح و ساده و رک بگو.
هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه.
خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمی کند.
شادمان باش او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند
که زنده بمانی . از او کمک بگیر. از او بخواه به تو نفس ،
عشق....و عشق , بدهد.
آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده
که زندگی از این که
تو زنده هستی به خودش ببالد!
دیگران را فراموش نکن..برای خودت دعا کن !!!
چه بی تفاوت زندگی میکنند آدم ها ...
بی آنکه بدانند در گوشه ای از دنیا
تمام دنیای کسی شده اند ...
بیاد سردار شهید صداقت و پنج شهید گمنام که تازه تشیع شدن
کاش می شد بچه ها را جمع کرد
سنگر آن روزها را گرم کرد
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت ...
گاهی دلم آنقدر از زمین میگیرد که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم و
رویش دراز بکشم !!!
آرام و آسوده
مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است ...
بازگشتی در کار نیست...
یک بار که برود برای همیشه رفته است ...
حتی اگر برگردد ...
دیگر او نیست ...